صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
اگر فکر می کنی که به تو توجهی ندارد، و این عشق یک سویه است ، این فکرت را از سرت بیرون کن ، زیرا در نا امیدی بسی امید است و این امکان وجود دارد که با دیدن یکدیگر دوستی و انس و الفت برقرار گردد. گرچه او از تو خیلی دور است، تو شیفته او هستی . بنابراین امیدوار باش و اسیر یاس و ناامیدی مشو .
نفحه : بوی خوش
معنبر : عنبرآلود
بار : اجازه